راسان خبر ایلام/خانواده‌های شهدا با در دست داشتن عکس عزیزانشان، همچون پرچم‌دارانِ عشق و ایثاری بودند که بر دوش تاریخ نشسته است.

یک روز قبل از برگزاری یادواره هماهنگی‌های لازم جهت اعزام خبرنگاران به چوار انجام و سر همان ساعت، حدود ده نفر از همکاران با ماشین ون که متعلق به سپاه امیرالمومنین(ع) استان بود به سمت محل برگزاری به راه افتادیم.

کوه‌های سر به فلک کشیده این دیار که گویی نگهبانان خاموشی هستند از رشادت‌های این خاک حکایت می‌کردند. غرق در تماشای این زیبایی‌های خداوند بودیم که به محل برگزاری یاواره رسیدیم.

فوج فوج مردمانی از هر قشر و سنی – پیرانِ خمیده قامت با چهره‌هایی آغشته به خاطرات، جوانانی با نگاه‌های جستجوگر، و کودکانی که بی‌خبر از عمق غم، دسته دسته و پیاده به سوی محل برگزاری یادواره حرکت می‌کردند صحنه‌ی زیبایی را به این آیین داده بودند.

خانواده‌های شهدا با در دست داشتن عکس عزیزانشان، همچون پرچم‌دارانِ عشق و ایثاری بودند که بر دوش تاریخ نشسته است.

پیش از آغاز رسمی مراسم، گروهی از نوازندگان محلی با ساز و دهل، فضایی آکنده از تضادهای انسانی آفریدند. ساز و دهل، که معمولاً نماد جشن و پایکوبی بود این‌بار در دستان این مردمان، به زبانی دیگر سخن می‌گفت.
هر ضرب آهنگِ دهل، چون ضربه‌ای بر طبلِ غم بود و ناله‌های ساز، آوایی از سوز دل را تداعی می‌کرد. گویی مردم این دیار آموخته‌ بودند که چگونه شادی را به ماتم بدل کنند؛ چگونه در مرگ عزیزانشان، نه برای وداع، که برای زیستن دوبارۀ یادشان ساز بزنند. آهنگ، شورِ شهادت را با سوگِ فراق درهم می‌آمیخت؛ همان‌گونه که همیشه، در این سرزمین، مرگِ جوانان به دست جنگ، با ترنمِ ساز و دهل به آسمان سپرده می‌شود.

مراسم با ندای «یا علی بن ابیطالب» آغاز شد. قرائت قرآن و سرود ملی، فضایی از شکوه و تقدس آفرید. سپس نمایشی تلخ و تکان‌دهنده اجرا شد: داستان جوانی که عاشق توپ و زمین فوتبال بود، اما جنگ، رویاهایش را به خون آلود. دیالوگ‌های نمایش، قلب تماشاگران را می‌فشرد، مادری که پسرش را میان اشتیاق به فوتبال و تکلیف جبهه می‌دید، دختر همسایه که نماد امید و عشق بود، و بمباران ناگهانی زمین بازی که رویاها را به خاک و خون کشاند.

صدای مویه مادرانه، چون نوایی از اعماق تاریخ، فضا را در خود پیچاند. گویی هر فریاد، روایتی بود از داغی که هرگز التیام نمی‌یابد.

پخش کلیپی با آهنگ سریال «سیمرغ» آهنگی که یادآور پرواز شهیدان بود، صحنه‌هایی از چهره‌های فراموش‌نشدنی را نشان می‌داد عکس‌های محو شده در قاب عتیقه‌ها، دست‌های پینه‌بسته مادران، و نگاه‌های حسرت‌بار برادران و دوستان. جمله‌ای که تکرار می‌شد: «کاش فوتبال ۵۰ دقیقه بود…» -اشاره به بمباران زمین چوار در دقیقه ۵۵.- این «کاش» سنگین‌تر از هر نوحه‌ای بود.

مادری با نگاه به زمین فوتبال زمزمه کرد: «هر بار اینجا را می‌بینم، داغم زنده می‌شود.»

برادری گفت: «اگر ۵۰ دقیقه بود، الان آنها کنارم بودند.» و این جملات، چون خنجری بر جان حضار فرود می‌آمد.

حجت‌الاسلام کریمی‌تبار نماینده ولی فقیه و امام جمعه ایلام با یادآوری مقاومت مردم بولی در برابر منافقین، بر لزوم خلق آثار هنری برای روایت غیرت چواری‌ها تأکید کرد: «بمباران زمین فوتبال، سند مظلومیت ایران است… باید این حماسه را با قلم هنر در تاریخ حک کنیم.»

سردار نوراللهی یادگار جبهه و جنگ نیز با زبانی آمیخته به عطوفت و اقتدار گفت: «دفاع مقدس، حماسه‌ای ملی است… امروز باید با زبان هنر و فضای مجازی، قلب نسل جوان را فتح کنیم.» سخنانش گویی پلی بود میان دیروز و امروز؛ یادآور این که شهیدان نه تاریخ‌گذشته‌ها، که چراغ‌های همیشه روشن راه آینده‌اند.

یادواره چوار، تنها یک مراسم نبود، آیینِ زنده نگه داشتن عهدی بود که نسل‌ها پیش با خون بسته شد. و اینگونه، چوار نه یک شهر، که نمادی شد از ایستادگی، عشق، و جاودانگیِ شهیدانی که آسمان را به زمین آوردند و اکنون خانواده‌های شهدا آرام و استوار ایستاده‌اند؛ گویی هر یک، ستون‌هایی هستند که سقف عزت این سرزمین را نگاه داشته‌اند.

چوار امروز، تابلویی از اشک و افتخار بود. شهیدان، نه در قاب عکس‌ها، که در نبضِ زمین می‌تپیدند. هر فریاد «یا علی(ع)»، هر نوای سوزناک ساز محلی، و هر نگاه حسرت‌بار به زمین فوتبال، گواهی بود بر این که شهیدان هرگز نمی‌میرند آنان در هر نسیمی که از کوه‌های ایلام می‌وزد، در هر شعری که از عشق سروده می‌شود و در هر توپی که بر زمین می‌غلتد، زنده‌اند.

ساز و دهلِ این یادواره، نه نوید جشن، که ترنمِ عهدی جاودان بود: عهدی میان زندگان و شهیدان، که غم را به افتخار و مرگ را به زندگی بدل می‌کند. این یادواره، پلی بود میان خون و خاک، عشق و وظیفه، و گذشته و آینده، پلی که هرگز ویران نخواهد شد.

  • نویسنده : حکیمه موسی نژاد، خبرنگار