ایلام_جثه و اندام ظریف زهرا با چشمان آبی، موهای بور و ژولیده و سرخی گونه ها، زیبایی صورت معصوم او را در صبح پاییزی چند برابر کرده بود.   

ایلام، پایگاه خبری راسان خبر_ساعت نزدیک به هشت صبح است و دانش آموزان در حال وارد شدن به مدرسه هستند. تعدادی از آنها با والدین، تعدادی با سرویس  و تعدادی نیز پیاده خود را به مدرسه رسانده اند.

دختر دانش آموز درب مدرسه مادر خود را محکم بغل کرد و مدام تکرار می کند «دوستت دارم». آن یکی زیر چادر مادرش پنهان، سرش را بیرون و برای دوستانش شکلک در می آورد. کمی آنطرف تر دانش آموزی حدود ۸ ساله دورتر از جمع ، روی صندلی چوبی دسته شکسته ای گوشه حیاط تنها نشسته و زانو های خود را بغل کرده است نه کسی او را صدا و نه به سراغش می آید.حیاط کم کم خلوت و دانش آموزام وارد کلاس ها شدند. یکدفعه خانمی از پشت میله های پنجره اتاقی او را با صدای بلند صدا میزند ( زهرا، زهرا) کلاس شروع شده! زهرا همچنان نشسته از جایش تکان نمی خورد.

نزدیکش شدم، صدای هق هق گریه او سکوت حیاط را شکسته بود. با آمدنم سرش را از روی زانو بلند و دوباره شروع به گریه کرد. هر از گاهی با آستین مانتو اشک چشمانش را پاک انگار دلتنگ کسی بود.

جثه ظریف زهرا با چشمان آبی، موهای بور و ژولیده و سرخی گونه ها، زیبایی صورت معصوم او را در صبح پاییزی چند برابر کرده بود.   
چند نفر از مادران دانش آموز با دیدن زهرا به سمتش آمدند، گویا او را می شناختند؛  رو به او گفتند چرا لباس گرم نپوشیدی، باز تنها به مدرسه آمده ای.. و زهرا با بغض جواب داد، مادرم را می خواهم…
وضعیت زهرا را از آنها پرسیدم، لیلا یکی از این مادران گفت؛ وقتی کوچک بوده پدر و مادرش از هم جدا شده اند. زهرا و برادرش رضا با مادر بزرگ و عمه خود زندگی می کند.
او ادامه داد: برادر زهرا ۳ سال از او بزرگتر است. او سواد خواندن و نوشتن ندارد. با جمع آوری ضایعات، خرج خانواده( خواهر و عمه)  را می دهد.
مادر دیگری به نام وجیهه ادامه داد؛ پسرم میگوید رضا(برادر زهرا) سیگار می کشد. نمیگذارم فرزندم با او رفت و آمد کند.
او در ادامه نگاهی به زهرا کرد و گفت؛ دخترم می گوید، کلاس درس او با هیچکس حرف نمیزند، گوشه گیر است. مدام بهانه مادرش را می گیرد…
از یکی از مادران آدرس محل سکونت زهرا  را پرسیدم. نشانی نامشخص اما در این منطقه از حاشیه شهر که وضعیت زندگی آن ها تقریبا مثل هم بود پیدا کردن آن زیاد هم سخت نبود.
ظهر همان روز، با یکی از همکارانم راهی خانه زهرا شدم. راننده آژانس برای رفتن به این قسمت از شهر پوسیدگی لاستیک های ماشین را بهانه و خیابان اصلی ما را پیاده کرد.

در محله کسی زهرا و خانواده او را نمی شناخت. انگار برای محله نا آشنا بودند. چند پسر بچه در حال بازی فوتبال بودند. از کار رضا گفتم و پرسیدم. یکی از آن ها گفت، همان که ضایعات را جمع می کند! و ما را تا سر کوچه آنها همراهی کرد.

کوچه خاکی و باریک را باید تا انتها پیاده می رفتیم. جای تردد ماشین نبود. در مسیر چند بار آدرس را نشان عابرین داده و پس از نیم ساعت  سرانجام به محل رسیدیم.

کنار پایه ی کوه، درب خانه نیمه احداث، زهرا روی زمین نشسته بود. از عروسک کهنه بغل او مشخص بود رضا(برادر) آن را پیدا و به او داده بود.  صدایش زدم با لبخند سمت من آمد. پرسیدم کسی خانه است, سری تکان داد و عمه را صدا کرد.

خودم را معرفی و هدفم از آمدن به اینجا را برای رقیه (عمه زهرا) توضیح دادم.سوالاتم را اینگونه شروع کردم؛ چند ساله از بچه های برادرت نگهداری می کنی؟ حدود نه سال.. زهرا یک سال داشت که مادرش به خاطر اعتیاد برادرم، از او جدا و آنها را رها کرد.

هزینه زندگی زهرا چه طور تامین می شود؟ رضا (برادرش) ضایعات جمع می کند. مقداری هم نهادهای حمایتی به حساب آنها واریز می کند. خودم هم خانه ها را نظافت می کنم. برخی مواقع زهرا را با خودم می برم بلکه دل مردم بسوزد و بیشتر به ما پول بدهند.خانه دارید؟ نه اجاره نشین هستیم. برای پرداخت کرایه مشکل داریم. اجاره اش ۷٠٠ هزار است.
از زهرا بگو؟ وقتی مادرش رفت به دلیل نخوردن خوراک مناسب، سو تغذیه گرفته، رشد نمی کند و وزن او روی ۲٠کیلو مانده است.مادرش به آنها سرکشی می کند؟ نه..اوایل جدایی چند بار تماس گرفت. الان حدود شش سال است نه از برادرم و نه مادر زهرا خبری نداریم. او ادامه داد؛ اکثر شبها گرسنه می خوابیم..بعضی از همسایه ها که کمی وضعیت آنها از ما بهتر است غذاهای مانده را برای ما می آورند.

از نهادهای حمایتی درخواست کمک کرده اید؟ بله چندین بار. می گویند مستمری دریافت می کنید. جمعیت مددجویان زیاد و از این بیشتر نمی توان کمک کنیم.

رقیه گفت؛ زهرا ارزو دارد مادر و پدرش را ببیند و بغل کند.. بعضی شب ها در خواب اسم آنها را صدا میزند.(با بغض) در ادامه، رضا (برادر زهرا) از آرزوهای خود گفت و آنها را دست نیافتنی می دانست. بزرگترین آنها لمس دستان پدر و مادرش بود.

وی سهم خود را از زندگی جز غم چیزی نمیدانست و تنها دلخوشی روزهای بی کسی او کشیدن سیگار بود!
رضا اضافه کرد؛ من و زهرا قربانی بی عاطفگی پدر و مادرم شده ایم. کاش بودند و ما مانند هم سن و سال های خود زندگی میکردیم.
او کی گوید هر روز کار می کنم تا زهرا غذا بخورد و بزرگ شود تا با هم مادر و پدرمان را پیدا و آن ها را در آغوش بگیریم.(با بعض)
کارشناسان آسیب های اجتماعی ایلام در گفت و گو با خبرنگار راسان خبر گفت: اثرات طلاق علاوه بر تاثیری که در زندگی زوجین می گذارد ،در مواردی که زوجین دارای فرزند هستند آثار آن گریبان فرزندان را می گیرد و به فرزندان ضرباتی وارد می شود.

وی افزود: پژوهش های انجام گرفته بر آثار طلاق روی فرزندان به وضوح مبین این امر است، طلاق والدین در نتایج تحصیلی، بروز رفتار هایی خاص، سازگاری های اجتماعی و اعتماد به نفس کودک نتایج منفی مشخصی دارد. .

خانم رضایی بیان داشت: در طلاق به دلیل از دست دادن شرایط با کیفیت حضور پدر و مادر به عنوان سرمایه فرزند زمینه های بیشتری برای بروز آسیب های اجتماعی برای فرزندان به وجود می آید،در فرزندان طلاق دختر بیشتر منزوی شدن و بی تحرکی وافسردگی و در فرزندان طلاق پسر رفتارهای پرخاشگرانه و ناسازگاری های بیشتری مشاهده می شود.

وی عنوان کرد: هر آسیب های اجتماعی که رهگیری می شود ردپایی از فرزندان طلاق در آن به چشم می خورد،به طور مثال نسبت بزه کاری ها در خانواده های متلاشی شده بسیار بیشتر از خانواده های با دوام است.

کارشناس حوزه اسیب های اجتماعی ایلام گفت: باید دولت ها و دغدغه مندان حوزه های اجتماعی و بهزیستی توجه به اهمیت نهاد خانواده و تاثیر آن بر جامعه را به درستی بشناسند و در هدایت صحیح آن مراقبت کنند، تا کمتر شاهد این فروپاشی ها باشیم،

رضایی افزود: پیامد های مخرب جدایی بر روی فرزندان به خانواده ها یادآور شود. مسلم است اگر والدین در آستانه جدایی با عوارض روحی و روانی طلاق آگاهی پیدا کنند در تصمیم خود تجدید نظری لحاظ می کنند.

کد خبر/۷۷۷۲۳

  • نویسنده : سمیه آذرمهر، فعال رسانه ای ایلام